برف نو،سلام...سلام
http://www.ambigo.com/flash/barf.swf
من درد می کشم
دردی که در تنم نمی گنجد
...روزنی می جويد برون آيد ز کالبدم
من درد می کشم
شايد اينگونه است تقديرم
آری اينگونه است
،،،در تصنيف شبهای دراز تنهايی
تنهایيم را با دردهايم قسمت می کنم
...خوب می فهمند خوب
راز حقیقت
زمستان سرد و بی روح
شلاق می زند بر ذهن مان
و
دل ها ، خسته از بیداد زمان
.محبوس در قفس سینه مان
،تابوتی ست مرگ
.در حکم بسترش بر قامت زندگی
سنگین بر دوش می کشیم
...و
،،،سخت گام می نهیم بر راه سنگلاخ حقیقت
شاید که دریچه ای به روی مان گشوده شود
!!!اما افسوس
که حقیقت را بر دوش داریم
و
...خود از آن بی خبر
ببینم....ما افت کردیم ،،،یا مردم دیگه اینجا نظر نمی گزارن؟
...تنها می مانم
اي كسانيكه مأمور دفن من هستيد
هرگاه كه من مردم
مرا در تابوت سياهي بگذاريد
تا همگان بدانند كه جز سياهي در دنيا، چيزي نديدهام
چشمانم، چشمانمرا باز بگذاريد
تا بداند كه هنوز چشم انتظارم
دهانم، دهانمرا باز بگذاريد
تا باور كند كه هنوز، ناگفتنيها دارم
دستانم، دستانمرا باز بگذاريد
تا ببينند كه چيزي باخود نخواهم برد
در تابوت را باز بگذاريد
تا شايد كه بيايد
آنگاه، صليبي از يخ بر سر مزارم بگذاريد
تا با اولين طلوع خورشيد، آب گشته، بر خاکم بگريد
شما نگرييد
ديگران نگريند
هيچكس نماند
همه برويد
تنها بودم
ميخواهم تنها بمانم
. . .
کسی نیست
کسی برای بودن نیست
کسی برای دوست داشتن
...کسی برای ماندن
...باید رفت
باید از این وادی ویران رفت
من از بودن خویش شرمسارم
بار می بندم