کمي اين طرف تر
گول ظاهرش را نخوربه تلنگری فرو می ریزد!!!درون آشفته و و یران شده اش را ندیده ایدرخت پر از برگهای سبز بوداما با بادی شکست و افتادتنه اش از درون پوسیده بودو تو آن را نمی دیدیاگر به تنه اش دست می کشیدی و لحظه ای در کنارش درنگ می کردی!شاید که می فهمیدی