مثل درخت در شب باران

Wednesday, October 04, 2006

خودكشي


قدمهایم را تند تر بر می دارم....

و آینه ها را می شکنم از پی گامهای سستم....

آرزوهایم را می برد باد

مثل گیسوانش که همیشه دوست دارم میان عطرش غرق شوم.....

مثل سپیدی شقیقه هام ...

که با وسواس شانه شان می کنم اما باز می ریزند روی پیشانی ام....

خسته ام ...مثل شاپرک

که هی می پرد و می کوبد تن اش را به داغی حباب بی اکسیژن لامپ

....

دراز می کشم میان شمع های کوتاه و بلند

و دیگر دلم

حتی یک پک سیگار هم ....

نمی خواهد.....