مثل درخت در شب باران

Monday, February 07, 2005

.سردم است

!...نمی دانم کجا هستم و به کجا خواهم رسید . فقط می دانم که آمده ام و باید بروم ، تا کجا نمی دانم

من سردم است
...من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد
نگاه کن که در اینجا
...زمان چه وزنی دارد
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری ؟
من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
.چیزی به جا نخواهد ماند
« فروغ فرخزاد »

0 comment(s):

Post a comment

<< Home