در خاک شدن
در ميان نفسهايم هربار مرا دار ميزنندكسي كفني به رويم ميكشدو كسي هست كه مدام مرا مينگردسارهاي سياه جار ميزنند و پژواك يك جيغ را حفرهي تاريك دالاني با خود ميبردافسوس من نميدانم در كدام يك از اين مناسك اعدام جان دادهام
تمام نقطه های کلمات روي خط ميريزند و رفتگري پير با لباس نارنجي و كلاه كهنه و لبه دارش مي آيد و با چوب بلندي كه يك دسته خار كوهي با يك تكه چادر مشكي به انتهايش گره خورده است نقطه ها را از روي خط جارو ميكند و در پايان كارش به انتهاي خط كه مي رسد روي دندانهي يك ب بي نقطه مي نشيند و پايش را روي پاي ديگرش مياندازدو سيگاري آتش مي زند و به جايي ميان خطوط خيره ميماند
1 comment(s):
mamnoon az commenti ke baram gozashti arash jan!
By Gilda, at 5:48 AM
Post a comment
<< Home